با درود. پست امروز در واقع کامنتی است در پاسخ به سوال دوستی در انجمن گفتگوی آزاد:
من در این جا پرسشهای خود را پیرامون فرگشت (تکامل) مطرح میکنم که این پرسشها شاید برای خیلی از دوستان پیش آمده باشد.
1-چرا در روند فرگشت، تنها انسان دارای این اندازه هوش است ؟
2- آیا هوش و استعداد هم در روند فرگشت دگرگون می شود ؟
3- اساسا هوش و ذهن و روان چه هستند و پیوند آن ها با مغز چیست . کارکرد آن ها چگونه است؟
من اول داشتم این متن را در انجمن اینترنتی گفتگو مینوشتم. بعد با خودم فکر کردم بد نیست آن را در وبلاگ هم بیاورم و با دوستان بیشتری در میان بگذارم. این سوال را خیلیها پرسیدهاند. اگر با وبلاگ ناباور آشنایی قبلی داشته باشید خواهید دانست که اینجا اصل بر «سادهگوییِ» مطالب علمی و غیرعلمی است. شاید این مطلب خوشایند برخی متخصصین نباشد ولی به هر حال باید در نظر داشته باشید که این یک وبلاگ شخصی است نه یک ژورنال علمی؛ و مخاطبش هم عام است نه خاص. بنابراین انتظار مطالب تخصصی و رفرانسهای متعدد را نداشته باشید. همچنین من ادعای بیخطا بودن ندارم و از آنجاییکه دربارۀ خیلی رشتههای متفاوت علمی تحقیق میکنم قطعا اشکالاتی دارم که خوشحال میشوم از متخصصان این رشتهها بیشتر بیاموزم. به نظر من این روش نوشتن ممکن است ضررهایی داشته باشد ولی در کل دو فایده دارد: ۱. توسط تعداد بیشتری خوانده میشود. ۲. جرقه اولیه برای علاقمندی بیشتر به مسائل علمی زده میشود. با این اوصاف میپردازم به مطلب.
مغز بشر واقعا پدیدۀ عجیبی است. با وجود اینکه ۲ درصد وزن کل بدن را تشکیل داده ۲۰ درصد انرژی بدن را مصرف میکند. این همه مصرف انرژی بایستی که توجیه فرگشتی (تکاملی) قانع کنندهای پشتش داشته باشد. مغز جانوران از پیچیدهترین ساختارهای طبیعت هست و مغز انسان هم خب پیچیدهترینشان است. به طور کلی مغز در مهردهداران و بسیاری از بیمهرگان نقش «مرکزیت» سیستم عصبی را داراست. که خب سیستم عصبی به طور خلاصه وظیفه دریافت دادهها از محیط و تنظیم فعالیتهای جانور مثل کنترل حرکت ماهیچهها را بر عهده دارد. مغزهای اولیه بسیار ساده بودند. در جانوران سادهای مثل «ستاره دریایی» سیستم عصبی فاقد مغز مرکزی است و تنها با گیرندههای حسی در بازوانش نسبت به اشیا و نور واکنش نشان میدهد؛ درحالیکه در جانداران باز هم سادهتری مثل «اسفنج دریایی» اصولا سیستم عصبی وجود ندارد. در طول فرگشت، ماهیها و بعد دوزیستان مغزهای پیشرفتهتری یافتهاند که البته نسبت به جثهشان خیلی کوچک است. مغز خزندگان و بعد پرندگان باز هم پیشرفتهتر شده. و در همین حین مغز پستانداران به وجود آمده که به نسبت پیچیدگی بیشتری دارد. البته شواهد جدید نشان میدهند که قضیه به همین صاف و سادگیها هم نیست که فرگشت مغز در جهان جانوران امری خطی بوده باشد که از ماهیها شروع شده و بعد به خزندگان رسیده باشد و سپس به پستانداران ختم گردیده باشد. فرگشت به هیچ وجه امری خطی و مستقیم نیست. پیچ و خمهای بسیار وجود دارد. به طور مثال امروزه معلوم شده که فرگشتِ هوشمندی به طریقی کاملا متفاوت در جانورانی چون سرپایان که حتی مهرهدار هم نیستند اتفاق افتاده! + این مسئله برای من خیلی جالبه! چون شاخۀ جانوری مثل اختاپوس در زمان خیلی خیلی کهنتری از اجداد مهردهدارانی چون ما جدا گردیده؛ و در واقع همۀ این راه را در مسیری متفاوت پیموده است. برای همین است که وقتی به آن مینگرید انقدر عجیب و غریب مینماید! تا حدی که انگار فضایی است و از سیارۀ دیگر آمده! 🙂
میگفتم. باید بدانیم که ما به هیچ عنوان جدا از طبیعت نیستیم. سلولهای مغزی ما (نورونها)، انتقالدهندههای عصبی و اصلا کل بافت عصبی ما از همان جنسی هستند که در دیگر مهردهداران هم هست. مثلا وقتی شما مغز دیگر پستانداران را مطالعه میکنید هر چه آنها در «درخت فرگشتی حیات» به ما نزدیکترند مغزشان بیشتر شبیه ماست. مغز پستانداران به طور کلی از خزندگان پیچیدهتر است و با پیشرفت «سیستم لیمبیک» مغز توانایی کارهای پیچیدهتری را پیدا کرده مثل کنترل دمای بدن و گسترش حافظه و احساسات (پستانداران آگاهی بیشتری نسبت به خود و رابطهشان با محیط دارند) بخش مهمی که مغز پستانداران را از دیگر مهرهداران، و مغز پستانداران عالی و «نخستیها» را از دیگر پستانداران و مغز انسان را از دیگر نخستیها متمایز می کند «قشر مغز» است. نئوکورتکس (از ماده خاکستری رنگ تشکیل شده. نئو به معنی نو؛ یعنی کورتکس جدید) در نخستیها رشد بیشتری یافته و در انسان باز هم بزرگتر شده و امکان داشتن زبان و حافظهٔ تحلیلی را برایش امکانپذیر کرده است. دلایل مختلفی برای این رخداد ذکر شده از جمله تغییر عادات تغذیهای و جنسی، شرایط محیطی و اجتماعی. به طور کلی مغز جانورانی که رفتار اجتماعی پیچیدهتری دارند بزرگتر است.
کاملا واضح است که هوشِ بیشتر (برای بقا در طبیعت) فایده دارد و فرگشت مغز اجداد ما هم به همین سو بوده است. ولی چرا تا این حد بزرگ شده؟ به نظر نمیآید دیگر جانوران با مغز کوچکتر مشکلی برای بقا داشته باشند. فسیلهای انسانهای اولیه بخوبی فرآیند بزرگ شدن مغز اجداد ما را نشان میدهد. وقتی به فسیلها می نگرید انگار که مثل یک بادکنک باد شده باشد. این فرآیند تدریجی بوده و یکباره رخ نداده. یعنی مثلا اگر شما میتوانستید جد جد جد… خود را در هشتصد هزار سال پیش ملاقات کنید خیلی کم هوشتر از شما میبود. پس هوش و استعداد قطعا در فرگشت دگرگون شده و ثابت نبوده است. حجم مغز انسان در عرض چند میلیون سال از کمتر از ۴۰۰ میلی لیتر به حدود ۱۴۰۰ میلی لیتر رسیده است. البته نباید تصور کرد مغز بزرگتر همیشه به معنی قدرت فکری بیشتر است. مثلا مغز نهنگ یا فیل از ما بزرگتر است چون اندازه بدنشان از ما بزرگتر است، ولی از ما باهوشتر نیستند. در این زمینه نسبتی هست که با تقریب خوبی درجۀ هوشمندی جانور را نشان میدهد. این تقریب EQ (ضریب مغزی) نام دارد. ای کیو نسبت وزن مغز به اندازۀ بدن جانور است. البته این هم نسبی است. ولی در کل نشانگر خوب و مفیدی است. شاخصهای دیگری هم در میزان هوشمندی جانور تاثیر دارند مثل ضخامت کورتکس و ساختار کلی آن. به هر حال نخستین ویژگی آناتومی مغز انسان که جلب توجه می کند اندازه فوق العاده بزرگ آن است. مغز گونه هوموساپینس (انسان خردمند) نزدیک به چهار برابر مغز شامپانزه و گوریل است. البته در پسرعموهای فرگشتی ما یعنی دیگر «Ape» ها (اِیپ یا کَپی) [انسان هم یک ایپ است] مثل شامپانزه بارقههایی از هوش انسانی به طور کمرنگ و اولیۀ آن وجود دارد. چیزهایی مثل: ارتباط فکری و احساسی، سوگواری، طبقات اجتماعی، استفاده بدوی از ابزار و… (این خبر علمی جالب را در نیوساینتیست ببینید: شامپانزهها بهتر از انسانها اعداد را به خاطر می سپارند!😮 حتما این ویدیوی کوتاه را هم ببینید!)
خب کلا چی شد؟! خب تصمیم ندارم رخدادهای عالم را از ۱۴ میلیارد سال پیش از زمان «مهبانگ» تا امروز باز شمرم! از آنجایی که مطلب به فرگشت انسان مربوط میشود خیلی خلاصه فرگشت پستانداران را توضیح میدهم. اگر خیلی خیلی به قدیم برگردیم اجداد پستاندارِ اولیۀ ما (و دیگر پستانداران امروزین) همزمان با دایناسورها میزیستند. آنها اغلب موجودات کوچک موش مانندی (شبیه موشهای امروزی) بودند که در سایۀ دایناسورها امکان رقابت بالایی نداشتند. برخی معتقدند این فشارها روی آنها باعث ایجاد برخی ویژگیهای فیزیولوژیک پستانداران مثل خونگرمی و برخی ویژگیهای مغزی و روانشناختی آنها شده است. همانطور که میدانید ۶۵ میلیون سال پیش در اثر یک فاجعۀ طبیعی (برخورد شهابسنگ) اکثر دایناسورها منقرض شدند (به جز پرندگان البته که از نسل دایناسورها تا به امروز باقی ماندهاند) این مسئله فرصت را برای شکوفایی بیشتر پستانداران محیا کرد که برخی از آنها زنده ماندند و در این فضای تازه به وجود آمده گسترش بیشتر یافتند. گذشت و گذشت و پستانداران در زمین تنوع یافتند و نخستیها به وجود آمدند. آن هم گذشت تا در حدود هفت تا چهار میلیون سال پیش شاخهای از نخستیها به نام هومینیدها «Hominidae» کمکم به سمت راست قامتی رفتند. (بخوانید: چرا روی دو پا راه میرویم؟) در همین حین استفاده از ابزار هم کم کم رواج بیشتر و بیشتری یافت. از آن زمان تا کنون گونههای بسیاری در سردۀ انسان بوجود آمدهاند و منقرض شدهاند. در حال حاضر تنها گونۀ انسان باقیمانده، ما (هوموساپینسها) هستیم و نزدیکترین خویشاند فرگشتی زندۀ ما شامپانزه هایند. بسیاری گونههای دیگر منقرض شدهاند از جمله «هومونئاندرتالنسیس» (انسان نئاندرتال) که تا همین اواخر (فقط سی هزار سال پیش!) هنوز منقرض نشده بود. پس ما تنها گونۀ انسان نبودهایم.
داشتم از ابزار میگفتم. ابزار از جمله دلایل رشد مغز ما بوده است. البته این بنحوی یک حلقۀ بسته است. یعنی هم رشد مغز باعث استفادۀ بیشتر از ابزار شده و هم استفاده از ابزار باعث رشد بیشتر مغز. پیش از شمردن دیگر دلایل بزرگ شدن مغز، یک نکتۀ مهم را باید گوشزد کنم: مغز بزرگ از چند نظر مشکلات خاص خودش را دارد و خطرآفرین است. غیر از اینکه مصرفش خیلی بالاست، مشکلات دیگری هم در فرگشت مغز انسان بوده است. یک مثال آن این است که وقتی مغز نوزاد بزرگتر است در هنگام تولد به فضای بیشتری برای خارج شدن از دهانه رحم نیاز دارد. حتی تا همین امروز هم اگر شما از زنی که بچه زاییده در مورد درد زایمان بپرسید متوجه سختی کار میشوید. در واقع در فرگشت انسان رقابتی بوده بین بزرگ شدن مغز (بخاطر فایده هوش) و خیلی بزرگ نشدن آن (به خاطر سختی زایمان و خطر آن برای مادر و بچه) فکر می کنید نتیجه چه شده؟ مصالحهای میان این دو انتخاب پیش آمده. کاسه سر نوزاد انسان در هنگام تولد نرم است تا با حالت الاستیک بتواند خارج شود. بعد از آن به مرور زمان سر بچه سفت میشود. به خاطر همین باید مراقب سر نرم بچه بود. همیشه در فرگشت چنین است و چیزی نمیتواند تکمیل و عالی باشد؛ بلکه یک مقدار از این ور و یک مقدار از اون ور زده میشود و نتیجۀ کار بینابین است نه مطلق. (البته باید توجه کرد که با وجود نرم بودن سر بچه باز هم زایمان انسان یک مقداری سختتر از دیگر پستاندارانی است که روی چهار پا راه میروند. علاوه بر مشکل سر بزرگتر نوزاد؛ روی دو پا راه رفتن هم معضلی افزون بوده، چون لگن خاصره نمیتوانسته زیاد بزرگ باشد. حیوانات چهارپا با لگن بزرگ خیلی راحت بچه را به دنیا میآورند. ولی از آنجاییکه اجداد ما کمکم روی دو پا راه رفتند امکان بزرگتر شدن لگن نبوده چون وزنش زیاد میشده و راه رفتن سخت میگردیده است. در نتیجه انتخابی علیه زیادی بزرگ شدن آن صورت گرفته است. به هر حال تدریجا انتخابهای بینابینی میان فاکتورهای مختلف صورت گرفته که نتیجهاش چیزی است که امروز میبینیم و خالی از خطا نیست. در کل طبیعت چنین است.
شبیه همین مطلب در مورد توانایی «حرف زدن» انسان هم صدق میکند. در فرگشتِ انسان، حلقوم پایین آمده تا توانایی ایجاد اصوات پیچیده به وجود آید. این مسئله باعث شده تا امکان آن باشد که انسانها در هنگام غذا خوردن خیلی راحت خفه شوند. بر همین اصل هم همیشه به کودکان آموزش میدهیم که وقتی لقمه دهنته حرف نزن! سالانه هزاران نفر به این طریق خفه میشوند. در نزدیکترین پسرعموهای فرگشتی ما یعنی شامپانزهها این مشکل وجود ندارد و مسیر تنفس و غذا تداخلی با هم ندارد و خفه نمیشوند. پس چرا در انسان چنین شده؟ چون فواید تولید اصوات پیچیده در حنجره بر خفه شدن گاه و بیگاه میچربیده است. شامپانزهها حتی اگر توانایی ذهنی حرف زدن را داشته باشند توانایی فیزیکی تولید رزنانسهای صوتی را در حنجره ندارند. منظورم از این مطالب این است که همیشه در فرگشت به همۀ جوانب نگاه کنید و نگویید که مثلا اگر باهوش شدن خوب است چرا انسان باهوشتر از این نشده یا اگر پرواز کردن با سرعت بالاتر بهتر است چرا پرندگان تیزپروازتر نشدهاند؟ مثل ترازو در تعادل است نمیتوان یک طرف را زیادی سنگین کرد. در طرف دیگر کار خراب میشود. البته مسئله مشابهی در مهندسی انسانی هم وجود دارد. ولی به طور کلی طرحی که به طور برنامه ریزی شده و دقیق و هدفدار توسط یک انسان مهندس برای منظوری خاص ساخته شده باشد معمولا در آن کار خاص از همتای زیستی خود بهتر عمل میکند. مثلا اگر بحثِ سرعت و قدرت پرواز باشد کدام پرنده می تواند با دستساختهای ما یعنی هواپیمای جت رقابت کند؟ یا اگر بحث سر قدرت دید باشد کدام چشم انسانی یا دیگر حیوانات میتواند به شفافیت دوربینهای ساخت بشر ببیند و زوم کند. موجودات زنده از نظر مهندسی بسیار قوی هستند چون حاصل میلیاردها سال آزمون و خطا و فشار انتخاب طبیعی اند. ولی باز هم در نهایت با وجود همۀ این«صیقل» خوردنها، مشکلاتی دارند. دلیلش این است که با نقشۀ قبلی ساخته نشدهاند؛ بلکه با زدن از این ور و آن ور؛ و مثلا با تعویض کاربردِ عضوی که قبلا برای کار دیگری بوده به یک کار مفید جدید. [به طریقی سمبلکاری!] به وجود آمدهاند. (نه اینکه مثل مهندسیِ انسان خیلی تمیز و مرتب از همان اول به منظور خاصی به طور اساسی درست شده باشند) مثلا عضو پیچیدهای چون ستون فقرات انسان با اینکه در طول میلیونها سال با ایستادن سازگار شده ولی به هر حال از انواع قدیمیتر چهارپا فرگشت یافته و از اول برای راست راه رفتن درست نشدهاست. به همین دلیل است که پس از عمری زندگی زیر فشار جاذبه زمین؛ به انواع درد مضمن در پشت و دیسک کمر و درد مفاصل زانو مبتلا میشویم. (+)
داشتم از فرگشت مغز میگفتم زیاد منحرف نشیم! خب بحث بعدی سر سکس هست. داروین اولین کسی بود که در دومین کتاب فرگشتی معروفش در مورد «دودمان انسان» این مطلب را جلو کشید که به جز انتخاب طبیعی، «انتخاب جنسی» هم نقش بزرگی در فرگشت بازی میکند. چرا؟ چون اول و آخر همۀ این بازیها تولیدمثل است. بقای نسل (یا طبق نظریههای جدیدتر بقای ژن) همین و بس! پس قطعا در یک جمعیت سر جفتگیری دعواست. مخصوصا اگر سکس کمیاب باشد. معمولا این نرها هستند که سر ماده با هم رقابت میکنند و جنس ماده انتخابگر است. چرا؟ دلیل این امر این است که جنس مونث سرمایهگذاری هنگفتی برای تولید بچه میکند (چه تخم گذاشتن باشد چه زنده زاییدن) و این باعث میشود که استراتژیهای فرگشتی در جنس ماده با نر فرق داشته باشد. جنس نر معمولا سرمایهگذاری اولیۀ خاصی ندارد. تنها کارش این است که حامله کند و اگر بعدش هم احیانا مرد آنچنان مهم نیست! (بد نیست بدانید در شمار اندکی از جانوران از جمله برخی انواع عنکبوت، حشرۀ نر بعد از جفتگیری توسط ماده خورده میشود! 😯 چون بودنش بعد از آن فایدهای برای بقای ژنهایش ندارد و با تبدیل شدن به ناهار حضرت خانم میتواند با فراهم کردن انرژی حاصل از هضم بدنش توسط ماده در نهایت به ادامۀ نسل خودش کمک کند! به این امر «همجنسخواری جنسی» گفته میشود.)
رفتار جنسی در جانوران مختلف شباهتها و تفاوتهایی با هم دارد. رفتار جنسی در انسان هم با توجه به شرایط محیطی، شباهتها و تفاوتهایی با دیگر جانوران پیدا کرده است. مردان، روزانه قادرند میلیونها اسپرم تولید کنند. این یعنی پتانسیل آن را دارند که با صرف انرژی اندک خیلی بچه داشته باشند. درصورتیکه در آن طرف قضیه زنها فقط تعداد خیلی محدودی تخمک تولید میکنند که بسیار از اسپرم بزرگتر است و ذخیرۀ غذایی اصلی هم در آن است، در نتیجه انرژی بیشتری صرف ساختنش میشود. ببخشید به مردهای خواننده برنخورد ولی از نقطه نظر زیستی مردان کمبهاتر از زنها هستند! 😉 بحثش خیلی مفصل است ولی به طور خلاصه جنس نر میتواند ریسک آن را بکند که هر چقدر که میتواند تعداد بیشتری را حامله کند و ژنهایش بیشتر پراکنده شوند، چون ساخت اسپرم برایش هزینه زیادی نمیبرد و حتی بعد از آن تولید بچه در بدن او انجام نمیشود. ولی جنس ماده نمیتواند همینطور الکلی و بیحساب کار کند چون انرژی هنگفتی صرف به وجود آوردن نسل بعدی از خودش میکند. (در هنگام تولید مثل دقیقا نصف ژنها از پدر و نصف از مادر به نسل بعد میرسند؛ یعنی به طور مساوی) در صورتی که مادر سرمایهگذاری اولیه بیشتری از پدر در تولید نسل بعد دارد؛ ولی ژنهای بیشتری از او به نسل بعد منتقل نمیشود. خیلی ساده، یعنی قضیه عادلانه و تعادلی نیست. پس با کاربرد ریاضیاتِ «نظریه بازی» در زیستشناسی فرگشتی میتواند دید که «جدالی میان دو جنس» در گرفته و نتیجه آن شده که ماده به طرف انتخاب کننده تبدیل شده؛ و بهترین ویژگیهای دلخواهش را در میان نرها انتخاب کرده تا ارزش هزینهای که روی تولید نسل میگذارد داشته باشد. (به هر حال ۵۰٪ ژنهای خودش است!) این مسئله در نهایت به یک «استراتژی پایدار فرگشتی» (ESS) تبدیل شده است.
در این میان، معمولا نرها برای اینکه انتخاب شوند خودشان را به آب و آتش میزنند! دعواهای نرها بر سر سکس محدود با جنس ماده از همین قضیه نشات گرفته است. معمولا نرهای قبیله در جانوران مختلف با شاخ و شانه کشیدن و کنار زدن حریفان به جنس ماده ثابت میکنند که شایستگی آمیزش با آنها را دارند. برای همین هم معمولا در دنیای حیوانات نرها زرق و برق بیشتری دارند (مثلا نگاه کنید به یال و کوپال شیر نر یا پرهای بلند و رنگارنگ دُم طاووس نر) (اگر برایتان سوال پیش آمده که چرا در انسان جنس مونث هم خودش را زیبا میکند؛ به این دلیل است که همان دلایلی که مرد میخواهد انتخاب شود در آنها هم به وجود آمده. به خاطر نحوه فرگشت و ایجاد خانواده و فشار رابطه طولانی مدت و هزینهای که مرد هم در طول حیات بچه متقبل میشده تا بچه بزرگ شود) میگفتم. اینها به این دلیل است که معمولا نرها میخواهند انتخاب بشوند؛ هرچند این زرق و برقِ بیشتر گاهی به بهای جانشان تمام میشود. مثلا پرهای بلند طاووس هیچ فایدۀ زیستی برایش ندارد و فقط باعث میشود که نظرِ حیوان شکارچی را بیشتر جلب کند و بیشتر در خطر شکار قرار بگیرد. بعلاوه آنکه وزنش را بیهوده زیاد میکند و انرژی بیهوده صرف ساخت و نگهداشتشان میشود! پس چرا چنین شده؟ چون ارزشش را داشته. چون طاووس ماده، نرها را برای تولید مثل بر این اساس انتخاب کرده که پرهای پر زرق و برقتری داشته باشند. یکجورهایی مثل تابلوی تبلیغاتی است که به ماده بگوید ببین من چقدر خفنم! بدنم چقدر سالمه که تونستم با وجود این پر کذایی تو طبیعت زنده بمونم! یعنی بچهام مثل خودم قوی میشه و جون سالم به در میبره! (البته این چیزها را به طور خودآگاه سبک و سنگین نمیکنند! بلکه به صورت غریزی است که آن هم در نتیجه همین انتخابها به وجود آمده)
برگردیم به انسان. طبق یک نظریه در طول فرگشت انسان، در انتخاب جنسی، زنها مردهای باهوشتر را ترجیج دادهاند؛ و به این دلیل پیشرفت مغز به طور دیوانه واری به سمت بزرگ شدن رفته! (تقریبا چیزی مشابه همان بزرگ شدن پر طاووس نر در اثر انتخاب جنسی ماده! مانند همان مثال طاووس هم برخی استدلال کرده اند که مغز به این بزرگی انرژی زیادی مصرف میکند و از نظر زیستی لازم نبوده انقدر بزرگ باشد ولی خب انتخاب جنسی آن را به این سمت رانده) خلاصه مطلب اینکه باهوش بودن سکسی بوده و باعث پیشرفت تدریجی مغز شده! تا جاییکه روانشناس فرگشتی مشهور «جفری میلر» استدلال کرده است که کل رفتارهای مردها به خاطر تحت تاثیر گذاشتن جنس مخالف به وجود آمده! هنر، موسیقی، زبانآوری، آواز، طنز، نقاشی… همه و همه صرفا برای کلاس آمدن جلوی خانمها و ارائه وجود به عنوان مرد دلخواه زن به وجود آمده نه دلایل مستقیم بقایی! (این دیگه انده انتخاب جنسیه) با اینکه این نظریه خیلی افراطی به نظر میاد جدیدا مدارکی برایش کشف شده است. راستی به تازگی در همین رابطه توانایی دروغ گفتن و کلک زدن هم به مسائل اضافه شده! دروغ گفتن کار آسانی نیست و قوۀ مغزی بالایی میطلبد و باعث رفتن به سمت هوش بیشتر شده! حدس اینکه دروغ گفتن برای زن یا مرد چه فایدههایی میتواند داشته باشد زیاد سخت نیست! ولی دیگر وارد آن مسئله نمیشویم.
نکته دیگر که قبلا هم به آن اشاره شد تاثیر زندگی در اجتماع هست. به طور کلی در جهان طبیعت معمولا جانورانی که به طور گروهی زندگی میکنند باهوشتر هستند. انسان جانوری فوق العاده اجتماعی است. مدلی توسط زیستشناس فرگشتی «رابین دونبار» ارائه شده که در آن زندگی در گروههای اجتماعی بزرگ باعث پیدایش همبستگی گروهی، فریب و کلک و نوعدوستی دوجانبه شده است. (نوعدوستی دوجانبه بطور خلاصه یعنی من پشت تو رو میخارونم تو در عوض پشت منو میخارونی!) اینها همه با هم کمکم باعث پیشرفت مغز شده؛ به ویژه بیشتر در مورد انسان که تکنیکهای «حل مسئله» در آن به غایت پیچیدگی رسیده است. «تئوری ذهن» هم از همین مسئله نشات گرفته که روابط پیچیدهای در یک گروه انسانی «لازم» بوده است. این مسئله باعث قوی شدن روابط شده و روابط پیچیدهتر آن را به سوی پیچیدگی بیشتر و بیشتر سوق داده است. مثلا ما میتوانیم این روابط پیچیدۀ ذهنی را برای خود مجسم کنیم: «من میدونم که تو میدونی من میدونم علی میدونه پریسا میدونه بهمن چی فکر میکنه!!!» 8) البته درک مراتب بالاتر از این یک مقدار سخت میشود! همچنین در روابط اجتماعی پیچیده، پیشبینیِ رفتار بقیۀ آدمها اهمیت زیادی دارد. از این نظر ما انسانها روانشناسهای ذاتی خیلی خوبی شدیم. ما از حالات چشم و صورت، خیلی از احساسات را میتوانیم تشخیص دهیم. (گاهی در اثر آسیبهای مغزی، برخی توانایی تشخیص چهره را از دست میدهند، بدون اینکه بیناییشان ضعیف شده باشد! Face Blindness)
البته جای هیچ شکی نیست که هنوز هم ناشناختههای بسیاری دربارۀ نحوۀ فرگشت مغز جانوران (و انسان به عنوان عضوی از آن) وجود دارد. روش فهمیدن این مسائل استفاده از علم و مدرک است. راه آن روش علمی است. این روشی است که تابحال خیلی خوب جواب داده و باعث شده الان این اینترنت را داشته باشیم و با هواپیما پرواز کنیم. بر خلاف خرافات و ایمان که در طول تاریخ هیچ وقت جواب ندادهاند و از توانایی توضیح کوچکترین مسائل هستی قاصرند و فقط ادعا دارند. وقتی هم جوابی میدهند پر از مغلطه است.
بخش سوم سوال دوستمان در مورد تعریف ذهن، هوش، روان و احتمالا خودآگاهی است. این مسائل بسیار مفصل است که کار یکی دو پست نیست. به طور خلاصه ما برخی چیزها را فهمیدهایم ولی هنوز خیلی چیزها را دربارۀ طرز کار ذهن و آگاهی نمیدانیم. ولی تا جاییکه دادههای علمی به ما نشان داده کوچکترین دلیلی وجود ندارد که آنها را ماورالطبیعه یا ناشی از وجود روحی خارج از ماده بدانیم. تمام دادهها به سوی مادی بودن اشاره دارند. هر چه هست در همین مغز است که واقعا واقعا شگفتانگیز است. امروزه بسیاری دانشمندان علوم عصبی Neuroscience، علوم شناختی، روانشناسی فرگشتی، هوش مصنوعی، فلسفه ذهن و… در جستجوی یافتن جوابِ پرسشهای بنیادین در مورد ماهیت ذهن و ارتباط آن با مغز هستند. البته روش کار آنها علمی و بر اساس مدرک است نه اینکه مانند برخی دیگر روشها (میدانید منظورم چیست!) بر روی هوا ادعا کنند. (برخی مطالب علمی-پزشکی در این رابطه را در آرشیو بخش علمی وبلاگ آوای موج میتوانید بیابید)
شاد و پیروز باشید
Filed under: فرگشت [تکامل]، فرگشت انسان، مردمشناسی، دانش، روانشناسی، زیستشناسی، علوم عصبی | Tagged: فرگشت مغز، فرگشتی، ماهی، ماده، مغز پستانداران، مغز بزرگ، نئوکورتکس، نخستیها، نر، هوموساپینس، هوش، هوشمندی، کپی، پر طاووس، انتخاب جنسی، انتخاب طبیعی، انرژی، انسان، انسانشناسی، ایپ، اجتماعی، احساسات، بقای ژن، به وجود آمدن زبان، باهوش، تولید مثل، تولید اصوات، تولد، تکامل، جنس، جانوران، حافظه، حجم مغز، خفگی، خزندگان، دودمان انسان، ذهن، رفتارشناسی، روانشناسی، رحم، رشد مغز، سیستم مرکزی، سیستم عصبی، سکس، سرمایهگذاری، سرپایان، شیر نر، شامپانزه، ضریب مغزی، علم به زبان ساده، علمی |
بسیار بسیار بسیار سپاسگزارم.
مطلب بسیار خوب و پرمغز و در عین حال روان و خواندنی بود.
راستش را بخواهید همیشه با خواندن در مورد فرگشت، زندگی برایم زیباتر میشود. پرانگیزه و شاداب میشوم!
—————-
ناباور: درود دوست عزیز. خواهش میکنم. مایۀ خرسندی است که خوشتون اومده.
دقیقا درک میکنم! من هم چون شما این احساس را با خواندن مطالب فرگشتی پیدا میکنم! عالیست! ما تنها نیستیم! 😉
همیشه شاداب باشید
اين وبلاگ بزرگترين كشف امروز من بود. و اينطور كه معلومه كم از كشف آمريكا نداره.
فعلاً كه دارم مي خور[ن]مش! نظر مظر هم داشتم ميگم.
دمت گرم!
—————
ناباور: خوش اومدی صفا اوردی! 🙂
خیلی ممنون از اظهار لطفت. امیدوارم ناباور به اندازۀ آمریکا باحال باشه!
چاکریم
سلام دوست نازنین؛
اول: این لینک http://integral-options.blogspot.com/2009/06/social-competition-may-be-reason-for.html در کنار دیاگرام بسیار واضحی که از رشد مغر در طول 10 میلیون سال گذشته داده، مطرح کرده که مطالعات دانشمندان دانشگاه میسوری مشخص کرده که در دو میلیون سال گذشته عامل اصلی برای رشد مغز از بین سه عامل اصلی الف: تغییرات آب و هوایی، ب: نیازهای زیست محیطی و ج: رقابت اجتماعی عامل سوم یعنی رقابت اجتماعی بوده است. توضیح میده که بیشترین رشد مغز در نواحی پرجمعیت اتفاق افتاده که موید نقش رقابت اجتماعی در این موضوع هستش، فکر میکنم موضوعی که در مورد انتخاب جنسیتی و همینطور دروغگویی و کلک زدن مطرح کردی ذیل همین عنوان جا میگیره. درسته؟
دوم: یک سوال، در مورد محدودیت رشد مغز ناشی از سختی زایمان، فکر میکنی اگر روش زایمان طبیعی کاملاً به کنار گذاشته بشه و مثلاً سزارین جایگزین اون بشه در طول صدها هزار و یا میلیونها سال، بتونه باعث بشه که در روند فرگشتی، محدودیت ابعاد سر کمتر باشه؟
سوم: یادم میاد چند سال پیش مطالعاتی مبنی بر قابلیت زنزایی اتفاق افتاده بود که نشون میداد میشه از بدن خود زن اسپرم تولید کرد و وجود مرد برای بقای نسل هیچ ضرورتی نداره http://www.environmentalgraffiti.com/sciencetech/men-no-longer-necessary-for-sperm-production/750
میشه در این مورد مقداری توضیح بدی و فکر میکنی این کشف چه تاثیری در فرگشت خواهد گذاشت.
ببخش که طولانی شد و ممنون از مطالب خوندنیات.
—————
ناباور: درود ورتیگونه دوست عزیز
ممنون به خاطر این نکتهسنجیها و مطالب خوبی که پیش کشیدی.
اول: درسته. همانطور که گفته شد پیچیدگیهای اجتماعی نقش حیاتی در پیشبرد فرگشت مغز داشته است. روابط که در اجتماعی پیچیده شد نیاز به مهارتها و قابلیتهای برتری نسبت به جوامع سادهتر به وجود میآید. یعنی کسانی در چنین اجتماعاتی قادر به بقا و تولید مثل بیشتر بودند که بهتر میتوانستند رقیبان را کنار بزنند و این کنار زدن نه تنها فیزیکی و بلکه فکری هم بوده است. همچنین توانایی دست به یکی کردن و کلک زدن برای کنار زدن حریفان و دسترسی به منابع بیشتر. البته فقط بحث جنگ و دعوا نبوده، بلکه توانایی همکاری (و به مرور حرف زدن) و اتحاد با دیگر اعضای گروه برای گریختن از خطرها و شکار کردن و توانایی دفاعی بیشتر قطعا پوئن مثبتی برای اجتماعیترها بوده است.
یک موردی که شما اشاره کردی و خیلی مهم است بحث تغییرات آب و هوایی است. متاسفانه من در پست خیلی گذرا از آن رد شدم. شاید بهتر بود بیشتر به آن میپرداختم چون بحث مهمی است. به طور کلی با رخ دادن عصر یخبندان بسیاری از جنگلهای انبوه خشک شدند (چون آبها در قطب انبار شد) و این باعث به وجود آمدن استپ و ساوانا در آفریقا گردید. اجداد ما در چنین شرایطی زندگی میکردند. اولا تغییر ناگهانی آب و هوا معمولا باعث انقراض خیلی از جانوران میشود، و احتمالا خیلی از آنهایی که توانایی کنار آمدن با کمبود آب و غذا و دشواری یافت آنها را نداشتهاند از میان رفتهاند. به ویژه برخی حدس میزنند که توانایی استراتژی کشیدن برای شکار گروهی یک حیوان و آیندهبینی «دوراندیشی» در شرایط صعب کلید زنده ماندن بوده که تعداد کمی از پسش بر آمدند. ما هم از نسل همانهایی هستیم که از پس این شرایط دشوار برآمدهاند. به جز آن همانطور که در پست (راه رفتن روی دوپا) گفتم این تغییرات آب و هوایی به امر راه رفتن روی دو پا کمک کرده که آن هم در امر هوشمندتر شدن انسان به شکلی دخیل بوده است.
دوم: این پاسخ صاف و سادهای ندارد. به خیلی عوامل بستگی دارد و نمیتوان قطعی نظر داد. ببینین درسته که سزارین (یا به پارسی: رستمینه!) جلوی این مشکل طبیعی بزرگ شدن مغز رو می گیره. ولی مسئله اینجاست که باید انتخابی برای سرهای بزرگتر شکل بگیره! و البته همانطور که در پست گفتم همیشه بزرگی مغز دلیل باهوشی نیست. بلکه به نوع ساختار و تراکم نورونها و خیلی عوامل دیگر هم بستگی داره. یا مثلا به اینکه آیا با توجه به تغییرات زندگی اجتماعی ما انسانهای امروزی باز هم به طور مستمر مانند اجداد خود انتخاب میکنیم یا نه. همچنین به نظر من قضیه به سادگی انتخاب تنها نخواهد بود و با پیشرفت مهندسی ژنتیک پیچیدگی کار خیلی بیشتر از اینها خواهد شد.
سوم: خب راستش من اونقدر نمی دونم که بتونم آینده رو پیشبینی کنم. ولی بله از نظر زیستی زنها رحم دارند و مردها خب ندارند، پس حتی در صورت شبیهسازی هم باز به زن نیاز است ولی مرد میتواند برود دنبال نخود سیاه! شاید هم روزی رحم مصنوعی تولید شود که حالا حالا خیلی دور از ذهن است. البته یک سناریوی دیگر هم هست که برخی میگویند در اثر تحلیل رفتن کروموزوم Y در پستانداران در اثر ادامۀ این روند نسل مرد منقرض خواهد شد! ولی خب برخی هم میگویند انتخاب طبیعی مانع چنین اتفاقی میشود و این بیشتر موضوع داستانهای علمی-تخیلی است تا چیز دیگر!
(راستی جالب است بدانید که گرچه خیلی امر نایابی است ولی جانوران بکرزا هم در طبیعت وجود دارند. مثلا گونۀ مشهوری از مارمولک در غرب آمریکا هست که تمام جمعیت از جنس مونث تشکیل شدهاند و خبری از جنس مذکر نیست! البته تا کنون پستاندار بکرزایی بطور طبیعی یافت نشده ولی به طور مصنوعی ممکن است. (Parthenogenesis)
شاد و پیروز باشی
با تشکر از مطلب مفیدتان
—————
😉
سلام و روز خوش
میشه گفت تقریبا یه کلاس مقدماتی تکامل بود. ممنون هستم از حوصله شما و اینکه ساختارمند مینویسید و برخلاف ادعای مقدمه که ظاهر علمی نداره اتفاقا ذهنیت کاملا لیبرال علمی بر نوشته حکم فرماست. گرچه تعرضات زیاد به مطالب خارج از اصل موضوع زیاده ولی این هم لذت خوندنش رو دوچندان کرده. با کمک دوست هایی مثل شماست که با گذاشتن وقت زیاد و منظم کردن ذهن و از همه مهمتر منتشر کردنش این اینترنت اینترنت شده. باز هم ممنونم از این که لحظه های خوبی درست کردید.
حسام
—————
ناباور: روز خوش دوست عزیز
ممنون از اظهار لطفتون. شاد و پیروز باشید
ممنون، عالی بود. شما گفتید که ژن به صورت مساوی از پدر و مادر به ارث می رسه ولی گویا ژن های میتوکندریال رو فراموش کردید.
—————
ناباور: درود دوست عزیز. بله در مورد دی ان آی میتوکندریال درست میفرمایید از جانب مادر منتقل میشه. و همین امر اون را تبدیل به یک رد پای خوب برای برگشتن به عقب در تبار مادری کرده.
منظور من در واقع این بود: minimal genetic identity
شاد باشید
Salam duste man, az inke matalebe pichide elmio be in zibaee neveshti behet tabrik migam. man yek janevar shenas hastam, va banabar in alaghe vijeii be Evolution daram, amma be nazare man eraeeye in mafahim be zabane sade baraye mardom ast. be nazare man in hoze , bakhshi az danaeeie ke mitune mesle yek shabakeye zir banaee be kolle edrake bashar az mahiate khodesh va jahanesh mana bede.
—————
ناباور: درود دوست عزیز.
اولا خیلی ممنون. خوشحالم که سر زدی. من شخصا علاقه زیادی به علم جالب جانورشناسی دارم.
دوما در مورد فرگشت کاملا موافقم! به نظر من مسئله فرگشت و طرز فکر فرگشتی واقعا به باز شدن فکر در همه زمینهها کمک میکنه، حتی در علوم خارج از زیستشناسی. اصلا بعد جدیدی در مغز آدم باز میشه.
پیشنهاد میکنم از سایت پروژه فرگشت دیدن کنید. شاد و پیروز باشید
Dorood bar shoma,
kheyli jaaleb bood. Sepaasgozaaram.
در بلاگ نیوز لینک داده شد .
—————
ناباور: سپاس.
عجب داستانی شد! خوب شد در گفتگو قرار ندادی برادر!
وقتی می گفتی ماده در فرگشت بیشتر نقش بازی کرده تا نر، یاد آیه 227 سوره بقره افتادم که میگه مردها بر زن ها فزونی و برتری دارند.
راستی، اگر کسی بپرسه چرا ما باهوش تر نشدیم، علاوه بر دلایلی که ذکر کردی، میشه بهش گفت چون زمان برای باهوش تر شدن به اندازه کافی نگذشته؟
—————
ناباور: درود کوروش خردورز
لینک رو که گذاشتم در گفتگو برادر! 😉 اصلا پاسخ به سوال گفتگو بود.
البته نمیتوان دقیقا گفت که ماده در فرگشت بیشتر نقش بازی کرده. شاید اینطور مطرح کردنش صحیح نباشد. ولی درسته بحث قرآن که اصلا به کل منتفیه! اصلا بحثش نیست.
در مورد بخش دوم سوالت، راستش جواب راست و پوستکندهای وجود نداره. ولی خب یکی از دلایلی که میشود آورد این است که دیگر هزینۀ آن زیادی بالا رفته و تعادلی میان بزرگ شدن باز هم بیشتر مغز و مضرات ناشی از انرژی زیادی که صرف ساخت و به کار بردنش میشود و به طور کلی محدودیتهای زیستی (که یک مثالش همان سختی تولد بود که گفتم) مانع از بزرگی بیش از این شده است.
شاد و پیروز باشی
هوش و اندازه مغز هیچ ارتباطی باهم ندارند
http://www.google.com/search?hl=en-GB&q=%D9%87%D9%88%D8%B4+%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D9%87+%D9%85%D8%BA%D8%B2&sourceid=navclient-ff&rlz=1B3GGGL_en___IR316&ie=UTF-8
—————
ناباور: با درود. اگر متن را با دقت بخوانید من هم گفتهام که تنها مسئله بزرگی اندازه نیست. مثالهایی هم آوردم مثل فیل و نهنگ که مغزشان از ما بزرگتر است ولی از ما باهوشتر نیستند. چیزی که من عنوان کردم EQ یا ضریب مغزی است که در انسان بیشتر است، یعنی نسبت وزن مغز به کل بدن. ممنون از لینک. شاد باشید.
فوقالعاده بود! بنده کلاً عاشق مغزام! داستان «چرا همه کورها باهوش نیستند؟» رو خوندید؟ فکر میکنم من همون پسره باشم، منتهی فرصت تحصیل آکادمیک در این رابطه رو از دست دادم. 😦
هنوز منتظر مطالب جدیدتون هستم. با دو تا سوال تازه خدمت رسیدم،
BBC Focus Magazine که فکر کنم توسط خودتون هم معرفی شده بود، مقالهای داشت راجع به تحقیقات کارل زیمر… نکته جالب این بود که جهش در هر 12 شاخه رخ داده بود، یعنی همهی شاخههایی که در حال پرورش دادن بود هر کدوم به طور جداگانه جهش پیدا کرده بودند. نمیشه نتیجه گرفت این جهش «الزامی»ه و حتما رخ میده؟ یا، اگه سیارهای مشابه زمین پیدا کنیم، الزاما حیات (و یا دقیقتر، گونههای مشابه زمین) رو پیدا خواهیم کرد؟
بعدی، امروز شبکه آموزش مستندی گذاشت راجع به موجودات خونسرد (اتفاقا، توسط دیوید اتنبرو هم تهیه شده بود!)، من دقیق نفهمیدم اینی که گفت فقط مال خزندگان بود یا برای پستاندران هم صدق میکنه، که «دمای بدن مشخص کننده جنس نوزاد هست». جالبه! اطلاعی در این زمینه دارید؟
—————
ناباور: درود حسن جان. خوبی؟ 😉 ببخشید سوال شما رو هنوز وقت نشده براش پست اختصاصی بزنم. شاید یک مقدار طول بکشه. ولی خواهم نوشت.
آره! خیلی علم جالبیه مطالعۀ مغز! اِه، خب حالا غیرآکادمیک هم میشه خیلی چیزها را فهمید ولی خوب بود میرفتی!
بله مجلۀ علمی فوکس بسی خوفناکه! پیشنهاد میشه همیشه برین از مجلهفروشیهای انقلاب تهیه کنید. 8) گفتی کارل زیمر، اتفاقا کتاب جدید ایشون در مورد فرگشت به زودی میخواد منتشر شه: The Tangled Bank: An Introduction to Evolution
در مورد امکان فرگشت یکسان در محیطهای مختلف پرسیدی. بله. ببین اگر ما روزی حیات را در سیارههای دیگر بیابیم شاید خیلی خیلی با حیات کربنی زمینی متفاوت باشند. شاید به جای دی ان آ سیستم دیگری داشته باشند و اصلا انرژیشان را به شکلی دیگر تامین کنند؛ ولی یک چیز قطعی است: مثلا آنها میبایست که در طول فرگشت دارای سیستمهای گیرندۀ محرکهای محیطی شده باشند؛ حالا این گیرنده میخواهد بسته به شرایط محیطی به شکل حساسیت نسبت به نور باشد (چشم) یا مثلا مثل خفاش (سیستم رادار!) یا هر چیز دیگه. چون بالاخره وقتی فرگشت هست رقابت هست و آنهایی که توانایی بقای بیشتر را دارند ادامه مییابند. حتی در خود کرۀ زمین عضوی چون چشم بیش از ۴۰ بار به طور مستقل (جدا از هم) در شاخههای مختلف جانوری فرگشت یافته چرا؟ از بس که مهمه و با توجه به نور خورشید و اینکه بتوان با استفاده از سنسورهای نوری متوجه اجسام و شکار و طعمه شد امر بسیار حیاتی بوده است.
در مورد سیستم تعیین جنسیت هم این سیستم در میان جانوران مختلف فرق میکند. در انسان و پستانداران، برخی حشرات و برخی گیاهان ما سیستم تعیین جنسیت XY داریم. و در خزندگان ما سیستم ژنتیکی تعیین جنسیت نداریم، بلکه همانطور که گفتی تعیین جنسیت امری است وابسته به دما.
شاد و پیروز باشی
عالی بود ناباور جان.
این روز ها خیلی کم وقت وبلاگ خوانی پیدا می کنم…
خسته نباشی.
—————
ناباور: درود بابک جان. شما لطف داری.
شاد و پیروز باشی
ناباور عزیز:
ممنون از مقاله جالب و توضیحات. اما در مورد انسانهای با ایمان که مغلطه می کنند خواستم توضیحی بدم:
من نمی دونم با چه گروهی از این آدمها صحبت می کنید و اینها چه استدلالی دارند. اگر منظورتا آن دسته هستند که به خلقت بصورت همان داستان آدم و حوا نگاه می کنند. نظر شما صحیح است. چرا که یافته های باستانشانسی و علمی پدیده تکامل را کاملا توجیه می کند. ولی به نظر من (که همیشه سعی کرده ام بی طرف باشم) پدیده تکامل ضدیتی با ایمان به خدا ندارد. چرا که تنها چیزی که در نظریه تکامل تکرار می شود اصل رقابت و اصل تنازع بقاست. به نظر من عنوان کردن این مسئله بیان یک اصل بدیهی است (آن هم قسمت کوچکی از کل قضیه) و نتیجه گیری خیلی کلی که مثلا خدایی وجود ندارد درست نیست. بکله به نظر من تکامل می تواند توجیهی برای وجود خدا باشد.
مثالی که می توانم بزنم:
اگر من در محیطی قرار بگیریم که از دستهایم برای کار بدنی زیاد استفاده کنم باید طبق اصل تکامل دستهایم در طول نسلهای بعدی قویتر شود. ولی مسئله اینجاست بدن من از کجا می فهمد که باید این دستها قویتر شوند و اصولا راههای زیادی برای قوی شدن وجود دارد مثلا شاید بلند شدن انگشتان یا ضخیم شدن انگشتان. پس باید از قبل دانشی وجود داشته باشد (خارج از بدن) که امر تکامل را هدایت کند و گرنه با رقابت صرف که کاری پیشرفت نمی کند. کما اینکه در زندگی روزمره کلمه رقابت با دانش و خواست همراه است. مثلا در یک مسابقه شما وقتی از رقیب عقب هستید با دانستن این مسئله و خواستن و تصمیم گرفتن اینکه سریعتر بدوید وارد رقابت می شوید.
بعبارت دیگر با بکار بردن واژه رقابت ما خودبخود قائل به وجود خالقی که طراح تکامل است می شویم.
در مورد داستان خلقت یکی از توجیحاتی که وجود دارد و در آئین بهائی هم مطرح می شود (هدفم تبلیغ آئین خاصی نیست) این است که اینها تشبیه ها و استعاره های از حقایق معنوی و عرفانی هستند که در زمانهای گذشته بنابر فهم بشر آن روز بصورت داستان بیان شده اند و از این اساطیر در تمام ادیان گذشته موجود است.
بهر حال ممنون از توجه
—————
ناباور: درود پویا جان.
خوشحالم که شما رو اینجا میبینم. راستش در مورد طرز کار فرگشت سخنتان بیخطا نیست. اگر اجازه دهید این مسئله را در پست بعدی وبلاگ باز کنم. پست بعدی پاسخ به کامنت دوستی است که مطالب مرتبطی در آن مطرح شده است.
در مورد استعاری بودن این داستانهای دینی هم بله، تنها آیین بهایی اینطور نیست؛ امروزه مسیحیان پیشرفتهتر و دانشدوست هم اینها را تنها مسائل استعاری و دارای حقایق باطنی! میدانند و اعتقاد ندارند که به معنای واقعی کلمه آدم و حوایی بوده و طوفان نوحی و… . در واقع آنها مجبور شدهاند جلوی علم از برخی بخشهای داستانهایشان کوتاه بیان! شاد و پیروز باشید
ناباور عزیز:
من در مورد خود فرضیه تکامل اظهار نظر نکردم و گفتم که تکامل را قبول دارم. ولی صحبتم این است که تمام نظریه های علمی و حتی دینی از یک یاچند پیش فرض استفاده می کنند و این پیش فرضها اثبات نمی شوند. (کامنت های زیادی در بلاگ آوای موج در این مورد نوشتم)
به نظر من شباهت خیلی زیادی هست بین فرضیه تکامل و فرض هایی که کسانی که به خدا باور دارند می کنند.
مثلا خدا باوران صفات برتر انسانی را به خدای نادیده نسبت می دهند مانند «مهربان، بخشنده و …» و شاید اصلا فکر نکنند که این صفات زائیده فکر انسانی خود آنهاست.
در مورد تکامل «فرگشت» هم وقتی شما می خواهید علت پیشرفت موجودات را توجیه دهید–دقت کنید من با خود روند تکامل کاری ندارم– منظورم علت تکامل است، شما هم مثل مذهبی ها علت را بر گردن احساسات و عواطف انسانی جانوران می اندازید. مثلا وقتی شرایط برای گروهی از جانواران سخت می شود، طبق توجیه شما این جانواران چون می خواهند نسلشان ادامه پیدا کند پس خود را با شرایط وقف می دهند.
سئوال من اینجاست: چه عاملی باعث می شود این موجودات بخواهند، یا احساس کنند، و یا دوست داشته باشند که نسلشال ادامه پیدا کنند. چرا اصلا نخواهند که بی تفاوت بمانند و نسلشان منقرض شود. پس لابد اینها دارای حب نفس (یعنی خودشون رو دوست دارند!) هستند. خداباوران هم می گویند که علت آفرینش دوست داشتن بوده است!
منظور من این است که شما با انداختن علت تکامل بر گردن مفهمومی انتزاعی مثل رقابت درست کاری را می کنید که خداباوران با خدا می کنند.
در مورد اینکه فقط آئین بهائی این مسئله را مطرح نکرده حرفی ندارم. من چون یکمی بیشتر با این آئین آشنایی دارم مطرح کردم. ولی در عین حال هیچ عقیده جدیدی را ندیده ام که با صراحت عنوان کند که همه مفاهیم عالی حتی «حقیقت دین» هم نسبی هستند و از مفهموم «فرگشت» در امان نیستند!
صحبت آخرم این است که در نهایت به جایی می رسیم که همه باید وجود مفاهیم مجرد و مستقل از زمان و مکان را همانطور که افلاطون گفته باید قبول کنیم.
منتظر پست بعدیت هستم.
—————
ناباور: درود پویا جان.
خب این مقایسۀ شما که فرگشت را با دین مقایسه کردید نادرست است. اگر اجازه بدید من این مطلب را همانطور که گفتم در پستهای بعدی مطرح کنم. عزیز من این دید نسبت به فرگشت درست نیست. این دیدگاه نادرست -که حتی خیلی زیستشناسان هم به اشتباه جا انداختهاند- این است که به اشتباه فکر میکنیم فرگشت به معنی کامل شدن یا باهدف و انگیزه به سوی بهتر شدن میرود. خیر اینطور نیست. فرگشت هدف ندارد. مثلا این گفتۀ شما:
خیر!!! این کاملا غلط است و با هر نوع دیدگاه علمی فرگشتی متضاد است. جانوران نمیخواهند خودشان را با شرایط وقف دهند! (حتی خود استفاده از واژۀ جانور هم در اینجا اشتباه است چون انتخاب واقعی در سطح ژنها صورت میگیرد نه جانور یا جمعیت جانوران. در آن صورت هم باز ژن تصمیم گیرنده و موجودی دارای احساس و هدف نیست.) رقابت به این دلیل وجود ندارد که کسی به رقابت فکر میکند یا واقعا هدفی فراسوی آن هست. ببینید تصور کنید یک جمعیت موش در منطقهای وجود دارد که فقط از برگ گیاه خاصی تغذیه میکند. بعد ناگهان به دلیل یک بیماری واگیر نسل تمام این گیاهان منقرض میشود. نتیجه چه میشود؟ بسیاری از این موشها میمیرند. (یا شاید همه) ولی در این میان ممکن است که گروه خیلی کوچکی از این موشها از نظر ژنتیکی یک جهش کوچک داشته باشند و بتوانند برگ گیاهان دیگر را هم بخورند. (جهشها بیش از نود درصد یا مضرند یا بی اثر) ولی گاهی تغییرات ژنی میتوانند در جهت بقای جاندار باشند یا نباشد. در این میان خب اکثر آن موشها میمیرند. درحالیکه ممکن است شمار کمی مقاوم باشند و زنده بمانند. آنهایی که زنده میمانند نسلهای بعدی از آنها خواهد بود و میتوانند ادامه پیدا کنند. منظورم را میگیرید؟ انتخاب انتخاب هوشمندانه و آگاهانه و هدفدار نیست. البته گاهی هم تغییر شرایط آنقدر زیاد و سهمگین است که تمام اعضای یک گونه منقرض میشوند. (که در طول تاریخ هم اکثرا چنین شده!)
بگذارید این مطلب را در پست بعدی بیشتر باز کنم. ممنون که دنبال میکنید. شاد و پیروز باشید
با سلام
ببخشید که دیر جواب می دم.
درگیر بودم و بی حوصله. بی حوصله برای اینکه گاهی از رسیدن به یک تفاهم نا امید می شوم و شک می کنم که آیا واقعا من (خودم) شنونده خوبی هستم و مفهوم کلامات گوینده را درک می کنم؟ شاید وقعا درست متوجه نمی شوم. چون رسیدن به یک تفاهم اگر دو طرف صادقانه بخواهند به یک نقطه مشترک برسند زیاد نباد سخت باشد.
و شاید متکلم خوبی نیستم که نمی توانم منظورم را درست برسانم..
بهر حال در مورد این پدیده فرگشت شما تصادف را علت می دانید و گاهی هم آن را انتخاب طبیعی می نامید.
بهر حال مسئله اینجاست که نمی دانم علم ژنتیک چقدر پیشرفت کرده که آیا می تواند به صراحت بگویند که تعداد جهش های ژنتیکی لازم برای تبدیل یک موجود تک سلولی به انسان چقدر است. آیا ٤-٨ میلیادر سال زمان کافی است که ژنها تصادفا جهش کنند و نهایتا (بصورت تصادفی) انسان بسازند(علی رغم حالتهای محتمل غیر قابل تصور زیاد)
در این فکر بودم که مطلب سایت اپسیلون را دیدم که برنامه بر اساس این فرض درست کرد بود که:
«مثالی در این باره بسیار مشهور است. اگر یک میمون پشت یک ماشین تحریر بنشیند و به صورت تصادفی کلیدها را فشار دهد، بعد از چه مدتی یک جمله با معنی (مثلاً یک بیت شعر) را تایپ خواهد کرد؟ یا یک حساب ساده در مییابیم که مدت زمان لازم برای این کار بسیار بسیار زیاد است. اما اگر در هر مرحله، حروفی که غلط هستند را حذف کنیم و حروف درست را باقی بگذاریم، زمان لازم برای تایپ یک جمله با معنی خیلی کمتر میشود.»
البته من فرصت نکردم ببینم که برنامه چطور کار می کند. ولی از خود توضیخ که «در هر مرحله حروفی که غلط هستند حذف کنیم..» سئوال من اینجاست که چه کسی مفهوم غلط یا درست را تعریف می کند؟ خود موجود زنده که آینده نگر نیست که بفهمد چه چیزی غلط یا درست است؟. شما حتما جواب می دهید که عقلی در کار نیست مثل مثالی که زدید که مثلا یک باکتری که به طور تصادفی دچار جهش شده زنده می ماند و بقیه از بین می روند. ولی مسئله اینجاست که این یک مورد خاص است. مثلا می توان گفت که شاید این جهش (که زنده ماندن باکتری را تضمین کرده) تاثیر جانبی خیلی بدی روی باکتری بگذارد و عمر باکتری را انقدر کوتاه کند که نتواند تولید مثل کند. (چون همه چیز امکان دارد)
دوباره همه چیز به این برمی گردد که آیا پدیده تصادف, زمان کافی داشته که ما بتوانیم آن به عوان علت فرگشت یاد کنیم؟
حالا از یک جنبه دیگر مسئله را نگاه کنیم:
علم احتمالات و تصادف از یک قانون مشخص پیروی می کند. مثلا اگر ما یک سکه را به تعداد خیلی زیاد پرتاب کنیم تقریبا ٥٠ درصد موارد شیر می آید.
حالا اگر تاسی را به تعداد خیلی زیاد روی میز پرت کنیم ٦/١ موارد عدد ١ می آید.
علت اختلاف ٦/١ و ٢/١ تفاوت ساختمان این دو (تاس و سکه است) حالا:
صحبت من و کسانی که معتقد به وجود یک نیروی کلی و نظم دهند هستند این است که:
«حتی اگر معقد به تصادف به عنوان علت اصلی فرگشت باشیم, این جهان دارای ساختمان از پیش ساخته شده ایی است که وجود انسان یک از حالت های محتمل از بین حالتهای بیشمار است.» یعنی با قبول تصادف شما خودبخود به وجود ساختاریی اولیه در نظام جهان اذعان می کنید.
نظر شما چیه؟
—————-
ناباور: درود پویای عزیز،
شما تا حد زیادی به پاسخ نزدیک شدهاید. به نظر من، با توجه به نگرشتان، کمی خواندن مطالب فرگشتی شما را متوجه عمق ماجرا میکند. من خواندن این مقاله و استفاده از برنامۀ شبیهساز را برای درک این مسائل مفید میدانم.
دوست عزیز گاهی تصادف و گاهی انتخاب طبیعی نیست. هر دو با هم. فرگشت یک گزینش فزاینده است. بلی، با عقل جور در نمیآید که تصادف خالی منجر به چیز هدفمند و پیچیدهای بشود. انتخاب طبیعی هم به تنهایی، وقتی واریته و تنوعی برای انتخاب نباشد نمیتواند منجر به چیزی بشود. ولی هر دوی اینها با هم سیستمی را به وجود میآورند که بدون استفاده از ناظم و هدف و عقل، منجر به پیدایش اشکال پیچیدۀ هدفدار میشوند. این مسئله نه تنها در حیات، بلکه در الگوریتم ژینتکی و محاسبات فرگشتی هم قابل مشاهده است. هر چند در نگاه اول یک مقدار باورنکردنی است، ولی اگر به مفهوم حقیقی اینها وقوف پیدا کنید همه چیز معنی پیدا میکند.
دقیقا درست حدس زدید. انتخاب طبیعی به تنهایی کاری از پیش نمیبرد. و در مورد زمان کافی، بله!!!!! زمان زمینشناختی مثل زمانی که میشناسیم نیست. برای ما ۱۰ سال و ۱۰۰ سال و شاید تا هزاره ها قابل درک است. ولی اعداد بزرگتر از این اصلا برایمان قابل تصور نیست. مثلا ۱۰۰۰۰۰۰ سال زمان بسیار بسیار زیادی است. مطمئن باشید زمان کافی برای فرگشت بوده و شواهد فسیلی هم موید این است که هر چیز چه میزان زمان برده. حال باید دانست که سرعت وقوع فرگشت یکنواخت نیست و گاهی تغییرات ناگهانی در شرایط میتواند فرآیند را به سمتی خاص سرعت بخشد. ولی در کل فرگشت فرآیندی تدریجی است. هیچوقت در طول یک یا چند نسل تغییر اساسی صورت نمیگیرد. اگر تغییر زادگان با والدین بیش از حد باشد خب امکان تولید مثل نیست و آن نمونه از جمعیت حذف میشود. در ضمن تغییرات تصادفی هم معمولا در طول یک نسل آنقدر گسترده نیستند که تغییر اساسی ایجاد کنند.
خیر. اولاً تصادف علت اصلی فرگشت نیست. بلکه یکی از فاکتورهای آن است. دوم اینکه این سخن که «جهان دارای ساختمان از پیش ساخته است» از نظر علمی بدون مدرک است. بیولوژی به روشنی نشان میدهد که اگر هم ناظمی کیهانی وجود داشته هدف روشنش انسان یا هر موجود زنده دیگر، یا شاید اصلاً حیات نبوده. و فیزیک و کیهانشناسی هم بیشتر این نظریه را قوت میبخشد. اکثر جهان غیر قابل استفاده برای موجودات زنده و بر ضد وجود چنین ساختارهایی است. قوانین فیزیک، تا جایی که شناخته شدهاند شخصی نیستد و هدفی در بر ندارند. در ضمن اینکه گفتید حالتهای بیشمار، خب برای اینکه یکی از حالتهای بیشمار اتفاق بیافتد باز هم نیازی به یک واضع نیست.
+ راستی این را هم بگویم که به نظر شخصی بنده، باور به یک گونه خدای غیر شخصی و غیر دینی (دئیستی) که حتی نمی داند زمینی هست و امروزه انسانی در آن به وجود آمده هر چند دلیلی برایش نیست، ولی بسیار عاقلانهتر و محتملتر از باورهای دینی است و احتمالش بسیار بیشتر از وجود یک خدای شخصی بهشت و جهنمبر و فضول در کار آدمیان است. من وجود چنین خدایی (خدای غیر دینی و غیر شخصی) را نمی توانم کامل رد کنم؛ ولی دلیلی هم برای وجود چنین امری نمیبینم. به هر حال تمامی ادیان در این میان کاملاً از پایه ادعاهای واهی هستند و راه به هیچ حقیقتی نبرده و نمیبرند.
شاد و پیروز باشید
با سلام به ناباور عزیز
مطلب آموزنده ای است و ساده نوشته اید هر چند که من بشخصه دوست دارم که همین مطلب (عنوان مطلب) را در یکسری پست دنباله دار با جزئیات و بررسی تحقیقات علمی اش بنویسید که البته میدانم بسیار وقت گیر خواهد بود ولی خیلی ارزش دارد.
یک سئوال: من نمیدانستم که جانواران بی مهره هم می توانند که باهوش باشند. ولی آنها مغز دارند؛ درست؟ آنوقت راه انتقال سیگنال های عصبی شان چگونه است؟
در ضمن قسمت رفتار جنسی در فرگشت رو خیلی با نمک نوشته اید 🙂
ممنون
زنده و سرسبز باشید.
—————
ناباور: درود سارا رهای عزیز.
البته اگر امکانش بود پستهای دیگری هم دربارۀ مغز خواهم زد! فعلا با وجود این تک پست اولویتها منتقل شد به مطالب دیگر!
در مورد مغز بیمهرگان هم بله! در نظر اول آدم فکر نمیکنه مغز داشته باشند! ولی دارند. به نسبت مهرهداران هم تحقیقات کمتری روی سیستم عصبی عجیب آنان صورت گرفته به ویژه در سرپایان. به هر حال مغز گونههایی چون اختاپوس به نسبت پیشرفتگیهای جالبی دارد، با اینکه کلی سیستمشان با ما متفاوت است. آنها دارای سلولهای عصبی هستند و آکسونهای بسیار بزرگی هم دارند! (+) نکتۀ عجیب دیگر این است که رودهشان از وسط مغزشان میگذرد!!! 😀 بله غذایی که میخورند از وسط مغزشون رد میشه!! این جانوران معمولا خیلی کنجکاوند و بسیاری چیزها را با آزمون و خطا میآموزند. آنها همچنین قادر به اختراع روشهای نوین برای حل مشکل اند. فکر میکنم این مقالۀ علمی برای شما خیلی جالب باشد:
The Octopus: A Model for a Comparative Analysis of the Evolution of Learning and Memory Mechanisms
شاد و پیروز باشید
درود.
وبلاگ من فیلتر شده.
لطفا لینک وبمو درست کن و عدد 2 رو به جای 1 تو آدرس وبم بذار.
بدرود. پاینده ایران
—————
ناباور: درود. تصحیح شد. زنده باشید
ویلاگ بسیار با ارزشی دارین. بهتون تبریک میگم، و از این که سعی در روشن نمودن افکار همزبانانتون دارین باید از شما تشکر کنم. از این پس خواننده وبلاگ شما خواهم بود.
—————
ناباور: درود دوست عزیز. خیلی ممنون. سپاس از اینکه دنبال میکنید.
من یه سوال پرسیدم ولی جوابی ندادید به من 😦
توی یکی از پست های قبلی که لینکش هم براتون گذاشتم.
همش رفتم سر زدم اما جوابی نبود
—————
ناباور: درود دوست عزیز
ببخشید من سوالتون رو اون موقع درست متوجه نشدم. فکر میکنم از من خواستید در مورد فسیل آیدا توضیح بدم. خیلی کلی این فسیل از این جهت جالب بود که اولا خیلی خوب مونده. یعنی به طور اعجابانگیزی کامله. دوم اینکه به ما دورنمایی از اجداد اولیۀ نخستیهای امروزی (چون انسان و انواع میمون) میده. نام علمی او «داروینیوس ماسیلا» هست که به مناسبت سال داروین این نام را گرفت!
مرسی
فقط فکر می کردم باید مهم باشه که گوگل اون روز لوگو اش را تغییر داده بود.
—————
ناباور: درود دوست عزیز. البته که مهم و جالب بود! گوگل هم در آن زمان این لوگو را قرار داد.
سلام، خسته نباشید. اول بابت زهمتتون تشکر میکنم.
یک سوال داشتم که ممنون میشم اگه برام توضیح بدین. من توی فرگشت هیچ وقت یک چیز رو متوجه نمیشام. برای مثال فرگشت نهنگ رو در نظر بگیرین. اینکه گفت میشه مثلا از اون جایی که این پستاندار به آب آمده نیاز به بعله داشته و در نتیجه بد از مدتی بله در شده. البته از یون پیچیده تر اینه که چطور اجزای مستقله بدن مثلا ما تشکیل شده و به هر کدوم کاری اختصاص داده شده تا سیستم کامل بشه. یک فرایند کور چطور یه حمصهین چیزی رو ممکن میکنه. واقعا نمیفهمم که چطور مثلا چشم میتونه به صورت تصادفی به وجود بیاد و بعدش با مغز در ارتباط باش و …. فرایندها اینقدر پیچیده هست که ما انتظار نداریم هیچوقت خودمون این کار رو انجام بدیم، یعنی با اینکه از الان میدونیم که چی میخوایم و هدفدار کار میکنیم رباتی بسازیم که اینقدر کامل باش. حالا یه فرایند تصادفی چطور میتونه منجر به این بشه؟ حالا اگه حتا این قابل درک باش چیزی که برای من بیشتر عجیب هست اینه که چطور این تناسب در دو جنس مختلف به وجود میاد. یکی نار و یکی ماده. جوری که اندامها متناسب با هم باشه و بتونه تولید مثل کنه. مخصوصا این که این نمیتونه یه امر زمان بر باش، چون در غیر این صورت نسل ادامه پیدا نمیکنه و منقرض میشه. چطور دو سیستم جدا از هم اینقدر میتونن با هم هماهنگ بشن؟
واقعا ببخشید، به خاطره دانش اندک من.
ممنون.
—————
ناباور: درود دوست عزیز. ممنون.
بله خیلی پیچیده است. ولی فرگشت همۀ این موارد را توضیح میدهد. حتی فرگشت عضو پیچیدهای چون چشم. ببینید من در چند خط نخواهم توانست منظور را برسانم. اولین پیشنهادم این است که مطالب فرگشتی وبلاگ را دنبال کنید. در این موارد بیشتر صحبت خواهم کرد چون مثل اینکه برای خیلیها جای سوال است.
نکتۀ اول این است که فرگشت را یک فرآیند صرفا تصادفی ندانید. البته که بخش دیگر و بسیار بسیار بسیار مهم فرگشت، انتخاب طبیعی است. و انتخاب طبیعی کاملا برعکس تصادف است! کسانی که فرگشت را رد میکنند (یا به نظرشان غیرممکن میآید) معمولا به این خاطر است که فکر میکنند فرگشت یعنی تصادف! خیر واضح است که تصادفِ تنها امکان ندارد چنین ساختارهای پیچیدهای را تشکیل دهد!
نکتۀ دوم زمان است. زمان بسیار بسیار بسیار طولانی! معمولا برای ما انسانها درک زمان بیش از صد سال یا هزار سال یا اصلا ده هزار سال دشوار است. چه برسد به صدها هزار سال و میلیونها سال و صدها میلیون سال! فرگشت عملی تدریجی است.
نکتۀ سوم در مورد فرگشت تولید مثل با استفاده از دو جنس مخالف است. یک اشتباهی که معمولا مرتکب میشوند این است که گمان میکنند در هر جانور این مساله باید از اول فرگشت یابد و غیرمحتمل است. ولی اینطور نیست. برای مطالعۀ فرگشت جانوران دارای دو جنس باید به اجداد بسیار قدیمیتر همۀ آنها برگشت. در ضمن فرمودید چطور فرگشت دو جنس نر و ماده میتواند انقدر هماهنگ پیش رود. خب به این دلیل که فرزندان مذکر و مونث هر گونۀ جنسی نیمی از ژنهای خود را از پدر و نیمی از مادر میگیرند و یکهو تغییرات خیلی بزرگی صورت نمیگیرد و آنها با دیگر اعضای همان جمعیت قابلیت آمیزش دارند. من قبلا در کامنتی کمی در این باره توضیح دادهام. ولی شاید بهتر باشد خود به این مطلب مراجعه کنید: Evolution of sexual reproduction
شاد و پیروز باشید
با تشکر از پاسخ شما،
ما میدونیم که مثلا اگر انسان به جای پا عضو چرخ مانندی داشت باشه، مثلا طوری که مزایای پا هم در کنارش باش. مثلا از یونجایی که محیط زندگی انسان عوض شده یه عضو چرخ مانند اضافی در کنار پا ش تشکیل بشه که بتونه روی اسفالت حرکت کنه. شما میگین این محتمل هست که در طول چند میلیون سال برای انسان یک حمصهین اتفاقی بیفته؟ به نظر من چشم یا سایر عزا و حتا عجیبتر، احساسات و … خیلی عجیبتر از این مورد هست.
یک سوال دیگه اینکه، اگه فرگشت مثلا در سییریی دیگر شروع بشه آیا مجودات بوجود آماده به همین شکل خواهند بود؟ منظورم اینه که مثلا چشم خواهند داشت؟
با تشکر.
—————
ناباور: درود دوست عزیز
خواهش میکنم. بحث جالبی را مطرح نمودید. راستش اختراع چرخ به جای پا در طبیعت امر معقولی نبوده. شاید در یک کرۀ دیگر که همه جای آن همیشه صاف و جاده کشی باشد! 😛 و سرعت بیشتر بقا را تضمین کند فرگشت به آن سو هم برود! شاید هم نرود؛ چون ساخت و نگهداری (همیشه باید موزون باشد) عضوی چون چرخ به صورت زیستی آسان نیست. البته این نکته را هم بگویم که فرگشت چیزهای چرخ مانند به کلی در طبیعت منتفی نیست. در حقیقت برخی باکتریها هستند که چنین سیستمی در آنها فرگشت یافته!!! بسیار هم جالب است. مثلا سیستم Flagellum! ولی خب ابعاد اینها خیلی کوچک است.
نکتهای که هست این است که در فرگشت گاهی برخی چیزهایی که از نظر مهندسیِ انسانی خیلی ساده به نظر میآیند خیلی دشوارند. چرا؟ چون در فرگشت تغییر به یکباره نیست و تمامی مراحل میانی باید توانایی بقا و مزیت بقایی داشته باشند وگرنه به آن سمت فرگشت نمییابند. مثلا فرگشت چشم از مرحلۀ اول که سلولهای حساس به نور بوده، تا تک تک مراحل بعدی که مثلا نصف قابلیت چشم امروزی بوده برای بقای جانور آن دوره مزیت فرگشتی داشته. از نظر تئوری، داشتن یک اسلحۀ دوربرد برای یک جانور شکارچی خیلی خوب است! و به بقایش هم خیلی کمک خواهد کرد ولی چنین چیزی حتی بعد از چند میلیارد سال فرگشت نیافته چرا؟ چون با اینکه شاید یک تفنگ اجزای سادهتری نسبت به خیلی اجزای جانوران داشته باشد ولی مراحلی که برای رسیدن به یک تفنگ زیستی در بدن جانور لازم است بایستی پله پله باشد و چنین چیزی ممکن نبوده. چون مراحل میانی و تدریجی به آن سو بقای جانور را تضمین نمیکرده است. (تا زمانی که کل اجزای تفنگ نباشد آن اجزا کاری برای بقا نمیتوانند بکنند)
همچنین گفتید این امر عجیب است! بله عجیب است! 🙂 و خب جالبی دانش فرگشت هم همین است که چیزهایی به این عجیبی را توضیح میدهد!!! چیزهایی که انسانهای بسیاری در طول قرنها آرزوی دانستنش را داشتند ولی جز جوابهای خرافی، توضیح دیگری در دست نداشتند. ما باید خوشحال باشیم چون جز نخستین نسلهای انسانی هستیم که واقعا دلیل بودن و نحوۀ بوجود آمدن خودمان و دیگر جانوران را میدانیم.
در مورد فرگشت چشم، شما باید این را در نظر داشته باشید که یکباره چنین نشده است. مثلا معادل اولیۀ چشم یک نقطه از پوست بوده که سلولهایش کمی به نور واکنش نشان میداده! همین! امروزه هم در برخی انواع سادهتر چنین چیزی هست. بعد چشمهای پیچیدهتر در هر شاخهای به اشکال متفاوت فرگشت یافته و در طول زمان بسیار طولانی به اشکال امروزی رسیده است. که البته این چشم هم بی اشکال نیست (مثلا نقطۀ کور در میدان دید انسان که بخاطر اشتباه مهندسی چشم وجود دارد و در حیواناتی چون اختاپوس این مشکل وجود ندارد و بینایی شفافتری نسبت به ما دارند)
فرگشت در کل کرۀ زمین بوده، ولی اگر منظورتان این است که اگر فرگشت در سیارۀ دیگر اتفاق بیافتد آیا باز هم عضوی چون چشم به وجود خواهد آمد؟ حسن عزیز هم شبیه همین پرسش را پرسیده بود. شما را ارجاع میدهم به پاسخ آن کامنت: لینک.
شاد و پیروز باشید
با تشکر فراوان،
منتظر پست بعدی شما هستیم. مطلب خیلی مفید و ساده بیان شده.
موفق باشید.
—————
ناباور: درود جواد عزیز
خواهش میکنم. زنده باشی
چشم 40 بار جداگانه فرگشت یافته؟ واقعاً جالبه! متاسفانه هنوز نمودار کامل درخت زندگی رو ندیدم. باید برم یه حال اساسی بهش بدم!
یه جا خوندم که برای فرگشت چشم فقط نیاز به 35000 یا 45000 نسله. آیا این درسته و آیا مدارکی هم برای اثباتش هست؟
یه سوال! میگن: «من به تکامل [فرگشت] معتقدم…»، یا «نمیشود که آدم به تکامل اعتقاد نداشته باشد و هر بار مریض شد درخواست […] » و از این دست جملهها. «اعتقاد» به تکامل همونقدر به نظرم عجیب میاد که مثلاً یکی بیاد بگه «من به میکروب اعتقاد دارم!» این اصلاً اعتقادی نیست! به جای اعتقاد از چه واژهای استفاده کنیم؟
راستی! من که از این سیستم تعیین جنسیت چیزی نفهمیدم! امیدوارم توی نوشتهتون در رابطه با «فرگشت جنسیتها» (عنوانه درسته؟) در رابطه با اینم توضیح بدید.
موفق باشی!
—————
ناباور: درود حسن جان
ببخشید گاهی یک مقدار دیرتر اکسپت میکنم. در مورد فرگشت چشم بله خیلی جالبه! 🙂 فکر میکنم این مقالۀ ویکیپدیا خیلی خوب این مطلب را خلاصه کرده: Evolution of the eye
در مورد اینکه چقدر زمان لازم است راستش معمولا چیزهای نرم در فسیلها باقی نمیمانند و دیدن زمان تغییر و تحولشان یک مقدار مشکل است. ولی بله آن عدد که شما گفتید از راه «ژنتیک جمعیت» محاسبه شده که چقدر طول میکشد تغییرات ژنی در جوامع جنسی پخش شوند.
در مورد تعیین جنسیت هم بله مبحث پیچیده است. اگر عمری باقی بود و به این همه مطالب جالب رسیدم چشم! شاد و پیروز باشی
یه چیزی یادم رفت بگم! این ضریب مغزی خیلی جالب نمینماید! نیگا، مثلاً اگه بگیم مورچه یکسومش مغزشه میشه بیشترین EQ ولی با این مغز نقلی کار خاصی نمیتونه بکنه! (منظورم پردازشهای پیچیده است). البته این مثال بود. در کل، آیا باید یه اندازهی حداقلی هم منظور کنیم تو این ضریب؟
—————
ناباور: البته کاملا درسته. ولی فکر نمیکنم چنین چیزی لازم باشه چون تا جایی که میدونم حیوان دیگری هر چقدر هم که کوچیک باشه EQ بیشتر از انسان نداره. با درود.
به یک آقای روحانی می گفتم که مفهوم «غیرت» در انسان٬ بازماندهی همین رقابت های جنس نر بر سر ماده هاست. منتهی با ظهور مذاهب٬ عده ای که کلاش تر هستند٬ با سیستماتیک کردن این روند و نظم و ترتیب بخشیدن به آن٬ از آمیزش جنسی٬ تصویری گناه آلود ساخته اند تا با خارج کردن عدهی زیادی از رقیبان از میدان٬ خود به ماده های بیشتری دسترسی داشته باشند و این روند به شکلی که الان می بینیم٬ تبدیل شده است.
راستی در مورد مقایسهی فرگشت اندام ها در موجودات با دست سازهای بشر٬ باید بگویم که حتی دست سازهای بشر هم همین جوری الله بختکی و فی البداهه برای پاسخگویی به یک نیاز ساخته میشوند و به مرور زمان٬ اشکالات زیادی در آنها پیدا میشود و بشر مجبور به طراحی مجدد نمونه های جدیدتر است. حتی در مواردی٬ ابزار اولیه آنقدر زیانبار است که هزینه های زیادی به انسان تحمل می کند و بشر باید مسیرش را به کلی تغییر دهد. مثل استفاده از سوخت های فسیلی. کمتر از ۱۰۰ سال زمان لازم بود تا زیانهای بی حد و حصر استفاده از سوختهای فسیلی خودش را نشان دهد و بشر به فکر استفاده از منابع انرژی تجدید پذیر بیافتد.
ممنون از این نوشتار خوب و مفید.
—————
ناباور: درود بااستعداد جان
بله مقایسۀ جالبیه! 🙂
البته در مورد ابزارهای اختراعی انسان درسته. آنها هم فرگشت مییابند. ولی با یک نگاه میتوان دید که سرعت فرگشت آنها بسیار بسیار سریعتر از طبیعت است چون مهندسی انسان میتواند آینده را پیشبینی کند و از گذشته درس بگیرد. مثلا پیشرفت صنایع الکترونیک یک نمونۀ توانایی و سرعت خارقالعادۀ مهندسی انسانی است. ممنون. شاد و پیروز باشید
کجایی ناباور جان؟ الان دو سه روزه نظر من در انتظار تعدیل است!
—————
ناباور: درود حسن عزیز
با پوزش. تعدیل شد! 😉
این مطلب را باید چند بار Share کرد!
کتابی به نام «تکامل و رفتار انسان» از انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد چاپ شده که خیلی خیلی جالب است.
راستش متعجب شدم که همچین کتابی اینجا چاپ شده!
http://www.jdmpress.com/paye/more17.htm
—————
ناباور: درود عرفان جان.
بله خیلی جالبه! و عجیب!! حتما باید این کتابو بگیرم! ممنون از معرفی. پیروز باشی
سلام ناباور جان
مطلب خیلی جالبی بود
خسته نباشی!
تازگی ها یه ویدیو دیدم، اگه ندیدیش شاید برات جالب باشه:
—————
ناباور: درود دوست عزیز
ممنون. بله این رو قبلا دیدم. جالبه! شاد باشی
بابا دستت درست با این مقاله ات …حال کردیم….یک سوال هم داشتم اگر البته جسارت نشه…آن هم رابطه خودارضایی و فرگشت و تکامل هست…میتوانید توضیحاتی هم در این باب بنویسید…؟ممنون میشوم
—————
ناباور: درود دوست عزیز
ممنون. چه جسارتی؟! متاسفانه انقدر ذهنیت ترس و شرم از اندام تناسلی و فعالیتهای جنسی را جا انداختهاند که انگار حرف زدن دربارهشان چیز بدی است! خیر اصلا زشت نیست. اینها طبیعت آدمی است و از نظر علمی هم باید بدون شرم و ترس بررسی و تحقیق شود.
در مورد خودارضایی پرسیدید. البته خودارضایی مختص انسان نیست. انواع روشهای خودارضایی در طیف گستردهای از حیوانات وجود دارد. به ویژه پستاندارانی چون دلفین و ایپها (مثل شامپانزه، بونوبو، گوریل و انسان). مثلا دلفینها جز معدود حیواناتی هستند که چون ما سکس را به منظور لذتِ تنها نیز انجام میدهند و در میان خود بازیهای مختلف جنسی دارند. یا مثلا در میمونهای بونوبو انواع و اقسام روشها و حالات مختلف سکس وجود دارد. از همجنسگرایی گرفته تا سکس گروهی. آنها خیلی مواقع از سکس و خودارضایی (بیشتر خودارضایی دوطرفه) به منظور حل مناقشات و تنشها استفاده میکنند. (یک نوع علامت دوستی در میان اعضای قبیله است)
در بسیاری از حیوانات خودارضایی امری غریزی است. البته گاهی هم هدف خودارضایی نیست و جانوران اشیا دیگری را اشتباه میگیرند. (مثلا اگر سگ داشته باشید احتمالا شاهد پریدن و ارضای آنها در متکی یا دیگر چیزهای دیگر بودهاید.)
به طور خلاصه زندگی جنسی در حیوانات چون انسانها بسیار پیچیده و متنوع است و محدود نیست. اصلا برای خودش یک رشته است. پژوهشهای مختلف علمی در این زمینه انجام گرفته شده و میشود: Animal sexual behavior
و اما در مورد فرگشت. خب به هر صورت بایستی دلیلی برای رواج خودارضایی در حیوانات موجود باشد. پژوهشهای جدید بر روی انسانها نشان داده که خودارضایی در مردها، سبب میشود اسپرمهای کهنه خارج شوند و جایشان را اسپرمهای تازه بگیرند. این امر کیفیت اسپرم را افزایش میدهد و خب این یعنی مزیت فرگشتی. چون وقتی اسپرم قویتر و سالمتر باشد احتمال حاملگی افزایش مییاید. (ضمن اینکه اگر آمیزش جنسی یک زن با بیشتر از یک مرد صورت میگرفت، معمولا اسپرمهای قویتر شانس بیشتری داشتند: Sperm competition) همچنین تحقیقات دیگر نشان داده که خودارضایی در زنان هم احتمال حاملگی را افزایش میدهد، ضمن آنکه مقاومت در برابر عفونت اندام جنسی را افزایش میدهد. البته اینها تنها یک سری از دلایل بود. معمولا در فرگشت بسیاری عوامل در هم تنیده دخالت دارند و باید همۀ جوانب را در نظر گرفت.
شاد و پیروز باشید
ممنون دوست عزیز امروز که این وبلاگ را دیدم از خودم پرسیدم که چگونه است سه سال تمام وبگردی میکنم و گهگاه وبلاگ نویسی ولی این سایت را ندیده ام …به هر حال ممنون ولی موضوع خودارضایی جنبه های بسیاری بر زندگی آدمها داشته و خواهد داشت هرچند که مقالات علمی کمی در این باب دیده ام…ولی خدا را شکر همه شان و متفق القول بر مفید بودن این عمل تاکید داشته اند بر عکس بعضی از مذاهب و عقاید!!!!
—————
ناباور: خواهش میکنم دوست عزیز. بله خب به هر حال مذاهب و عقاید خیلی حرفها زدهاند! از آنجایی که روش آنها بر پایۀ مدارک و شواهد نبوده بسیاری ادعاهای نادرست هم کردهاند، که متاسفانه اشتباهاتشان چون علم قابل اصلاح نیست. شاد باشی
وبت واقعا عاليه من هميشه بهت سر ميزنم اميدوارم به كارت ادامه بدي
يه سوال! اين وسط تكليف همجنسگرا ها چي ميشه ؟ با توجه به فرگشت اگه بتوني يه توضيحي ساده در اين مورد بدي واقعا ممنون ميشم
موفق باشي
—————
ناباور: درود دوست عزیز
خب همجنسگرایی پدیدهایه که در انواع جانوران مختلف دیده میشه. البته هر نوع رفتاری نیازی نیست که دلیل فرگشتی خاصی داشته باشه. در این مورد نمیتوان پاسخ صریحی داد. البته اولین چیزی که به ذهن میاد اینه که همجنسگرایی به خودی خود بقای ژن را تضمین نمیکنه و از این نظر مزیت فرگشتی نداره. به همین جهت هم همجنسگرایان در اکثریت نیستند. ولی برای بررسی درست این پدیده نیاز به پژوهشهای جامع هست. رفتار جنسی در جانوران خیلی امر پیچیدهای است و حالت استانداردی ندارد…
It looks like you are a real professional. Did you study about the theme? hehe
—————
ناباور: درود دوست عزیز. خیر. راستش من زمینۀ مطالعاتم یک مقدار گسترده است.
شاد باشید
با سلام دوست عزیز مطالب بسیار عالی بود. در تأیید مطالبت در مورد نقش فرگشت در فعالیت های عالی انسانی طبق نظریه دیویدبوس در جفت گزینی انسان ها در فرهنگ های مختلف انسانی یک سری ملاک های جهانی وجود دارد که اولین آنها هوش است. دوست داشتم در مقاله ای جدا بیشتر به نقش تکامل در روابط جنسی انسان ها پرداخته شود.
————–
ناباور: درود دوست عزیز. ممنون. البته بحث انتخاب جنسی در فرگشت انسان، و تشکیل روابط انسانی خود مبحث بسیار جالب و مفصلی است. امیدوارم دوستان علاقمند بیشتر در این مورد دقیقتر شوند. راستش با وجود علاقهای که به این مطلب دارم، مباحث وبلاگ ناباور خیلی کلی و عمومی است. ترجیح میدهم به همین شکل باقی بماند و تنها روی یک مطلب تمرکز نشود. شاد و پیروز باشید
سلام دوباره همچنان داشتم بقیه مطالب را می خوندم که یاد یه خاطره ای از کلاس روانشناسی رشد دوره دکتری امان افتادم. استاد خانم مان داشت روی این مطلب غلط تأکید می کرد که تغییراتی که در یک نسل به وجود می آید در نسل ها بعدی هم تکرار می شود. (غلط از این جهت که تنها تغییرات طبیعی نه محیطی که جنبه سازشی داشته باشند منتقل می شوند). هرچه گفتیم که اینجوری نیست قبول نکرد. آخر سر یکی از پسرها گفت که اکنون 1400 سال که در اسلام پسرها را ختنه می کنند پس چرا آخر پسرمسلمان ها ختنه شده به وجود نمی آیند. این را که گفت دیگه هیچ دفاعی نتونست بکنه!!!!!!!!!!!!!!!
—————
ناباور: درسته. عجیبه که این استاد هنوز اطلاع نداشته که صد و پنجاه سال است که لامارکیسم رد شده! شما هم مثال جالبی زدید! 🙂
سلام
آقا دستت درد نکنه مطلب جالبی نوشتی نمیدونم چرا اینقدر با این فرگشت حال میکنم ( شاید به این خاطره که کشف راز کلا به همه حال میده) واقعا برای خودم متاسفم که یه زمان وایساده بودم بعد از مرگ برم بهشت و اونجا هیییی بمونم! بگذریم…
میخواستم چند سوال بپرسم با اجازتون
اول در مورد مغز انسان, شما دو تا علت نام بردید در مورد اینکه چرا مغز ما دیگه رشد نمیکنه اولیش به خاطر پر مصرف بودنش بود ( یاد شرکت های cpu ساز افتادم که مدام تلاش میکنن cpu هایی با سرعت بیشتر و مصرف کمتر بسازن که واقعا براشون معزلیه) خوب چرا بدن ما نمیتونه برای حل این مشکل جثه ی سایر اعضا رو کوچکتر کنه تا مصرف کمتری داشته باشن و در عوض حجم مغز و جمجمه زیاد بشه؟ ( شبیه یوفو های فیلم های تخیلی)
جواب این سوال رو توی دلیل دوم پیدا میکنیم که فرمودید اگه اینجوری باشه زایمان سخت میشه
خوب حالا سوال اینجاست که با این اوصاف آیا واقعا هوش ما تا ابددر همین حد باقی میمونه؟
راستش باور این موضوع کمی سخته چون فکر میکنم که مغز ما با سرعت خیلی بیشتری در حال باهوش شدنه دلیلش هم حجوم داده هاییست که دنیای امروز به مغز ما تحمیل میکنه و اونو وادار به پردازش بیشتر میکنه
مثلا بچه های هفت هشت ساله ی امروز رو مقایسه کنید با هم سن هاشون در همین چند دهه ی اخیر واقعا مغزشون خیلی بیشتر از اونها با اطلاعات درگیره قبول دارید یا نه؟ حالا اگه این روند تا هزاران سال دیگه ادامه داشته باشه چی؟ (که به احتمال زیاد داره) آیا صرفا کوچک بودن لگن در برابر این اطلاعاتی که مغز رو وادار به کار بیشتر در طول حیات میکنه میتونه عاملی باشه برای اینکه مغز بزرگتر نشه؟
مطلب دیگه در جواب یکی از دوستان بود که فرمودن چرا در یکی از جانوران شکارچی یه نوع تفنگ زیستی درست نشده؟
من فکر میکنم این اتفاق افتاده البته نه به اون صورت که ایشون مد نظرش هست مثلا گونه ای از جوجه تیغی که قادره خار های پشتش رو چندین متر دور تر پرتاب کنه متاسفانه اسم علمیش رو نمیدونم اما واقعا مثال جالبی در این رابطه است طول خارهاش به 25 سانتی متر هم میرسه واقعا موجود خفنیه این جوری که داره پیش میره بعید نیست چند هزار سال بعد خارهاش تبدیل به آر پی جی بشن
مثال دیگه مارهایی هستند که زهرشون رو میپاشند یا اینکه زبون قورباقه و آفتاب پرست که برای شکار حشرات به بیرون پرت میشه!
شاید اون چیزی که ایشون فرمودند روزی درست شد!
در پایان خواهش میکنم اگه منابع دیگه ای در مورد فرگشت که به زبان فارسی هستند میشناسید معرفی کنید ببخشید سرتون رو درد آوردم
با تشکر
—————
ناباور: درود پژمان جان. در مورد سوال اول شما، به این دلیل که همانطور که در متن اشاره شده، نیازهای دیگر هم هست و بحث روی بالانس آنها به طریقی است که بیشترین سازگاری نسبی را داشته باشد. اگر تمام بدن ما مغز میشدو دست و پا خیلی کوچک میشدند در آنصورت تمام مغز ما برای فرار از دست یک کروکودیل گرسنه کافی نبود!
در مورد امکان باهوش شدن بیشتر گونه انسان بستگی دارد انتخاب به چه شکلی باشد. برای اینکه تغییری اساسی در جمعیت صورت گیرد باید انتخابی مداوم و پیاپی در یک سو شکل بگیرد مثلاْ زنها به طور مستمر مردهای باهوشتر و باهوشتر را برای تولید فرزند انتخاب کنند.
در مورد تبدیل شدن خار به آرپیچی فکر نکنم چنین فرگشتی صورت بگیره! در مورد فرگشت طبیعی باید مد نظر داشته باشید که محدودیت های ذاتی (به خاطر اینکه مثل مهندسی انسانی طراحی هوشمند نیست) وجود دارد، از جمله اینکه در فرگشت ما موجودات امروزین، مجموعهای تاریخی از انواع قبلی هستیم و هیچگاه از صفر طرح جدیدی نیستیم. از اینرو برخی اشکالات و محدودیتها همیشه هست. در ضمن این را هم در نظر داشته باشید که برای فرگشت یک ویژگی خاص باید «میانیها» وجود داشته باشند. بهیکباره نمیشود از صفر طرحی بسیار متفاوت و درهمپیچیدهای ساخت. فرگشت برخی چیزها مثل چرخدندههای بههموابسته از طریق فرگشت نامحتمل مینماید چون میانیها برایش قابل تصور نیست.
در مورد منبع فارسی برای فرگشت این وبلاگ را معرفی میکنم. من و تنی چند از علاقمندان از همکاران هستیم: http://fargasht.wordpress.com
شاد باشید.